از دوازده ظهر تا حالا! دوازده ساعته که از این گوشه خونه با کتابم میرم اون گوشه خونه. برای تمرکز کردن و پرت نشدن فکرم نیاز دارم که مدام جا عوض کنم. سرده خیلی و من یکم آب و هوای بندر بهم ساخته بود این مدت. آمادگی این هوای بارونیِ سرد رو ندارم. تازه چی؟ دو سه تا لباس تابستونی بندری خریدم، می پوشمشون و با پتو اینور اونور میرم!

علی باز سرما خورده. کلافه مون کرد امسال بس که سرما خورد! نمیتونه درس بخونه مدام نق میزنه. بهش میگم منِ طفلکی چی :( چند روز از بوس محروم میشم واسه اینکه جنابعالی سرما خوردی یا تبخال زدی؟ :))
آقا این چشم چیه؟ حالا داخلی جراحی اینا درسته خیلی حجیم و من! اما حداقل ما از کودکی باهاشون آشنا بودیم؛ من از چشم فقط مردمک بلدم خب :( فیزیوپاتم از چشم خبری نبود نه؟ از اونورم هی از عوارض لیزیک میگن، همه منو نیگا میکنن همش :/
سین و میم عقد کردن! دیگه تا آخر امسال با این دو تا کفتر تازه بهم رسیده چه باید کنیم تو بخشا من نمیفهمم. حالا چار سال هم دوست بودنا، اما دیگه الان خب خیلی دیگه وقیح میشن :)) البته منم تا وختی که ماجرای خودمون لو نرفته زبونم درازه! دیشب علی گفت من مشکلی ندارم با علنی شدنشا، تو چی؟ خونسردیمو حفظ کردم (!) و همونجوری که سرم گرم جا به جا کردن وسایلم بودم گفتم بهش فکر نکردم، راستی الان یعنی روز قبل امتحان کنسل نشد؟ بچه ها هیچی نگفتن تو گروه؟ :/ [این قسمت: هراس وی از جدی شدن هر چیزی :دی]

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معرفی مقاصد دیدنی و مناطق توریستی ایران samad1001.com سیما گستران نوین یک غزل احساس شاید همین پل عابر پیاده دیدارِ عاشقانه خشکبار سلیمی دوربین مداربسته SAMSUNG کره جنوبی، نماینده دوربین مداربسته SAMSUNG، نماینده دوربین مداربسته سامسونگ،دوربین سامسونگ در اصفهان